اعلامیه کمیته موقت هماهنگی برای تشکیل شورای ملی ایران هم ميهنان گرامی در شرايط حساس كنونی كه كشورمان ايران با خطرات جدی روبروست، تنی چند از كنشگران و نيروهای سياسی ـ مدنی از طیف ها و گرایش های مختلف برای برون رفت از اين بحران دهشتناك وخانمانسوز همگام با ملت يگانه ايران، دست در دست هم داده تا با گذار دموکراتیک و به دور از خشونت از نظام مستبد جمهوری اسلامی، شرايط مناسب برای برگزاری انتخابات آزاد، سالم و عادلانه منطبق با موازین بین المللی، بمنظور انتخاب نمایندگان مردم در مجلس مؤسسان، جهت تدوین قانون اساسی نوین ایران و تعیین ساختار اداری کشور و در نهایت برگزاری همه پرسی برای تصویب قانون اساسی نوین را فراهم آورند. در همین راستا، پس از چندین ماه تلاش و رایزنی با فعالان و سازمان های مدنی ـ سیاسی، » كميته موقت هماهنگی برای تشكيل شورای ملی ايران «، جهت روشنگری و شفافيت اعلام می نمايد، که در طی روزهای آینده، ” فراخوان ملی “ بمنظور اعلام پيمان و همبستگی برای پشتیبانی از مبارزات و خواست های مردم ایران و دعوت از همگان، در وبگاه farakhanmeli.org منتشر خواهد شد. فضایی که همه شهروندان ايرانی علیرغم گرایش ها و انديشه های گوناگون در اقصی نقاط جهان و به ویژه در داخل کشور بتوانند برای سازمان دهی این نهاد ملی، فراگیر و دموکراتیک، آن را امضا كنند. تنها با یک حرکت ملی و منسجم، با حفظ و احترام به باورها و گرایش های گوناگون سیاسی ـ عقیدتی است که می توانیم، فریاد آزادی خواهی مردم ایران را برای انحلال نظام تمامیت خواه جمهوری اسلامی از طریق مبارزات مدنی و بسیج عمومی در راستای آشتی ملی و در نهایت برقراری حاكميت ملت در ايران به جهانيان برسانیم. بدیهی است که تا قبل از تشکیل نهاد ملی پیشنهاد شده، منشور پیشنهادی كميته موقت هماهنگی برای تشكيل شورای ملی ایران و همچنین لیست امضاها فقط از طریق انتشار فراخوان ملی در وبگاه farakhanmeli.org قابل استناد خواهند بود. پاینده ملت ایران كميته موقت هماهنگي برای تشكيل شورای ملی دوشنبه ۳۰مرداد ۱۳۹۱ نگاره: اعلامیه کمیته موقت هماهنگی برای تشکیل شورای ملی ایران هم ميهنان گرامی در شرايط حساس كنونی كه كشورمان ايران با خطرات جدی روبروست، تنی چند از كنشگران و نيروهای سياسی ـ مدنی از طیف ها و گرایش های مختلف برای برون رفت از اين بحران دهشتناك وخانمانسوز همگام با ملت يگانه ايران، دست در دست هم داده تا با گذار دموکراتیک و به دور از خشونت از نظام مستبد جمهوری اسلامی، شرايط مناسب برای برگزاری انتخابات آزاد، سالم و عادلانه منطبق با موازین بین المللی، بمنظور انتخاب نمایندگان مردم در مجلس مؤسسان، جهت تدوین قانون اساسی نوین ایران و تعیین ساختار اداری کشور و در نهایت برگزاری همه پرسی برای تصویب قانون اساسی نوین را فراهم آورند. در همین راستا، پس از چندین ماه تلاش و رایزنی با فعالان و سازمان های مدنی ـ سیاسی، » كميته موقت هماهنگی برای تشكيل شورای ملی ايران «، جهت روشنگری و شفافيت اعلام می نمايد، که در طی روزهای آینده، ” فراخوان ملی “ بمنظور اعلام پيمان و همبستگی برای پشتیبانی از مبارزات و خواست های مردم ایران و دعوت از همگان، در وبگاه farakhanmeli.org منتشر خواهد شد. فضایی که همه شهروندان ايرانی علیرغم گرایش ها و انديشه های گوناگون در اقصی نقاط جهان و به ویژه در داخل کشور بتوانند برای سازمان دهی این نهاد ملی، فراگیر و دموکراتیک، آن را امضا كنند. تنها با یک حرکت ملی و منسجم، با حفظ و احترام به باورها و گرایش های گوناگون سیاسی ـ عقیدتی است که می توانیم، فریاد آزادی خواهی مردم ایران را برای انحلال نظام تمامیت خواه جمهوری اسلامی از طریق مبارزات مدنی و بسیج عمومی در راستای آشتی ملی و در نهایت برقراری حاكميت ملت در ايران به جهانيان برسانیم. بدیهی است که تا قبل از تشکیل نهاد ملی پیشنهاد شده، منشور پیشنهادی كميته موقت هماهنگی برای تشكيل شورای ملی ایران و همچنین لیست امضاها فقط از طریق انتشار فراخوان ملی در وبگاه farakhanmeli.org قابل استناد خواهند بود. پاینده ملت ایران كميته موقت هماهنگي برای تشكيل شورای ملی دوشنبه ۳۰مرداد ۱۳۹۱‏

عکس

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

در 6 خرداد 1390 سه ایرانی به اتهام خرید 12 فروند هلی کوپتر بل نظامی بهمراه 5 اسپانیائی دستگیر شدند که سرکرده قاچاقچیهای در حال بازداشت در اسپانیا مدیرعامل شرکت هواپیمائی آسمان ایران مهندس عابدزاده از آب در آمد

در 6 خرداد 1390 سه ایرانی به اتهام خرید 12 فروند هلی کوپتر بل نظامی بهمراه 5 اسپانیائی دستگیر شدند که سرکرده قاچاقچیهای در حال بازداشت در اسپانیا مدیرعامل شرکت هواپیمائی آسمان ایران مهندس عابدزاده از آب در آمد 

 

 

 

 

 

 

شنبه، 25 تیر، 1390 توسط zakeri

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

کانادا محدودیت ها علیه سفر مقامات جمهوری اسلامی را تشدید کرد

کانادا با همکاری مشترک با بریتانیا و ایالات متحده محدودیت ها بر مقامات جمهوری اسلامی به هدف پاسخگو کردن آن ها در قبال تعهدات بین المللی رعایت حقوق بشر را تشدید می کند.

 

 

کانادا و متحدان نزدیک این کشور محدودیت سفر مقامات کلیدی حکومت ایران، از جمله ناقضان حقوق بشر و دانشمندان فعال در زمینه برنامه هسته ای این کشور را افزایش می دهد.

 

 

جان برد، وزیر امور خارجه دولت فدرال کانادا روز جمعه ۱۷ تیر ( ۸ ژوییه ) بیانیه ای منتشر کرد و بی احترامی و بی توجهی فاحش ایران به حقوق بشر را غیرقابل قبول خواند.

 

 

وزیر امور خارجه کانادا در بیانیه خود تاکید کرده است پیام روشنی که به رهبری رژیم ایران ارسال می شود، این است که تا زمانی که دولت جمهوری اسلامی به تعهدات بین المللی و داخلی خود عمل نکند، ایران به عنوان یکی از اعضای کامل و قابل احترام جایگاهی در جامعه بین الملل نخواهد داشت.

 

 

آقای برد افزوده است «کانادا، ایالات متحده و بریتانیا برای پیشگیری از ناقضان حقوق بشر و نیز افراد مرتبط با برنامه هسته ای جمهوری اسلامی برای ورود به کشورهایمان را هماهنگی خواهیم کرد».

 

 

ویلیام هیگ، وزیر امور خارحه بریتانیا روز جمعه اعلام کرد که بیش از پنجاه مقام ارشد حکومت ایران که گمان می رود ناقض حقوق بشر هستند و نیز مهندسان و دانشمندان هسته ای این کشور هدف محدودیت های بیشتری قرار خواهند کرد.

 

 

وی تاکید کرده است کانادا با شرکای هم فکر خود همچون بریتانیا و دیگر اعضای جامعه بین الملل همکاری می کند تا ایران را متقاعد کند رفتار خود را تغییر دهد.

 

 

مناسبات تهران و اتاوا از سال ۲۰۰۳ تاکنون که زهرا کاظمی، عکاس و خبرنگار کانادایی ایرانی به دست نیروهای امنیتی در زندان اوین به قتل رسید، به شدت به تیرگی گرایید.

 

 

روابط سیاسی و اقتصادی دوجانبه به محدودترین سطح ممکن کاهش پیدا کرد. کانادا در تابستان سال ۲۰۱۰ بر اساس «قانون اقدامات اقتصادی ویژه»، تحریم های اقتصادی بر ایران تحمیل کرد. دو کشور از سال ۲۰۰۷ تاکنون سفیر مبادله نکرده اند و سفارت خانه های تهران و اتاوا در سطح- کاردار فعال بوده اند.

 

 

از سال ۲۰۰۵ تاکنون، روابط کانادا با ایران بر بنیان «سیاست مناسبات کنترل شده» استوار شده است. براساس این سیاست، دیپلمات های کانادا فقط می توانند در مورد مسائل حقوق بشر، برنامه هسته ای ایران، نقش این کشور در منطقه و پرونده زهرا کاظمی با مقامات ایران گفتگو کنند.

 

 

کانادا طی سال های گذشته قطعنامه های پیشنهادی را در مورد نقض حقوق بشر در ایران در شورای امنیت سازمان ملل متحد مطرح کرده است. ایران نیز در اقدامات تلافی جویانه ای در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، اتاوا را به نقض حقوق بومیان و مهاجران متهم کرده است

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

تسلیت یکی از متهمان ترورهای خارج از کشور به متهم دیگر

پیام تسلیت «عالیجناب سرخ‌پوش» به «شاه‌کلید» قتل‌های زنجیره‌ای

 

 

 

تسلیت یکی از متهمان ترورهای خارج از کشور در سال‌های دهه ۷۰ به متهم دیگر شاید از چشم بسیاری از رسانه‌ها پنهان بماند. هاشمی رفسنجانی امروز در سایت خود، پیام تسلیت به علی فلاحیان را منتشر کرده است.

 هاشمی رفسنجانی که بارها تاکید کرده بود امور وزارت اطلاعات در دوران ریاست جمهوری‌اش با هماهنگی میان او و وزیرش انجام شده بود، امروز در پیامی، درگذشت مادر وزیر اِطلاعاتش را تسلیت گفت.

 متن کامل این پیامبه شرح زیر است:

 حجت‌الاسلام والمسلمین جناب آقای فلاحیان

 درگذشت واده مکرمه سرکار خانم رجایی موجب تاسف و تاثر خاطر گردید.

 مصیبت وارده را تسلیت گفته از درگاه خداوند متعال برای آن بانوی مومنه غفران الهی و برای بازماندگان بویژه جنابعالی صبر و اجر مسالت می‌کنم.

 لازم به ذکر است که هم هاشمی رفسنجانی و هم فلاحیان در کانادا و تعدادی از کشورهای دیگر جهان تحت تعقیب هستند و ورودشان غیر قانون است.

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

معرفی یکی از عوامل جنایت در بازداشتگاه مخوف کهریزک

سردارحسین ساجدی نیا کیست ؟ سردار سرتیپ دوم پاسدار حسین ساجدی نیا (رفیق گرمابه و گلستان و همشهری سردار رادان ) که به فرماندهی پلیس فاتب ( فرماندهی انتظامی تهران بزرگ ) منصوب شده است تا چندی پیش معاون عملیات ناجا بود , معاونتی که مسئولیت مستقیم سرکوب تظاهرات مسالمت آمیز جنبش سبز را بر عهده داشت و ایشان همان کسی است که در هنگام بازدید از بازداشتگاه مخوف کهریزک , سردار رادان را همراهی میکرد و دستور میداد که بجای مراسم تشریفات نظامی , زندانیان را عریان کرده و از تونل باطوم بدستان یگان ویژه عبور دهند که متاسفانه درجریان تکرار مکرر این مراسم وحشیانه سه تن از هموطنان عزیزمان در این شکنجه گاه ( زندان کهریزک ) به شهادت رسیدند

وبلاگ قطار آزادی :حال ببینیم این سردار پاکدامن ! از کجا به اینجا رسیده است . حسین ساجدی نیا در سال 1341 در یک خانواده مذهبی در اصفهان متولد شد از همان دوران کودکی اوقات فراغتش را در پای منابر روحانیون اصفهان میگذراند و بسیار علاقمند بود تا طلبه شود ولیکن با پیروزی انقلاب اسلامی و بوجود آمدن درگیری هایی اوایل انقلاب ، وی تصمیم گرفت تا بجای تحصیل در حوزه علمیه اصفهان به عضویت در نهاد تازه تاسیس بسیج مستضعفین دربیاید تا بتواند از این طریق با نیروهای چپگرا که آن روزها در اصفهان بشدت فعال بودند به مقابله بپردازد . 

 

حسین ساجدی نیای 18 ساله که آنروزها تمام وقتش را در پایگاه های مقاومت مساجد و حسینه ها میگذراند بعد از گذشت چندماه از عضویتش در بسیج ، جذب کمیته انقلاب اسلامی اصفهان شد و در طول مدت خدمتش در کمیته توانست در شناسایی و دستگیری بسیاری از کمونیست ها و چریک های فدائی خلق و سایر نیروهای چپگرا و تحویل آنها به دادگاه های انقلاب نقش فعالی داشته باشد .

با آغاز جنگ ایران و عراق ، ساجدی نیا از کمیته انقلاب اصفهان به سپاه پاسداران (اصفهان) منتقل شد و به استخدام رسمی این نیروی نظامی درآمد و مدتی را هم در جبهه ها سپری کرد ولیکن بیشتر اوقات خدمتش را در همان شهر اصفهان و در غالب ماموریت های حفاظت شهری و در همکاری با کمیته انقلاب اصفهان میگذراند . بعد از پایان جنگ ، سپاه پاسداران تصمیم گرفت که با موافقت آیت الله خمینی و با همکاری وزارت علوم و دانشگاه آزاد اسلامی به تمامی پرسنل کادرش که دارای مدرک دیپلم بودند مدرک معادل لیسانس در رشته هایی مثل مدیریت دولتی ، معارف اسلامی ، علوم قرآنی ، … بدهد و با استناد به این مدارک تحصیلی و سوابق نظامی ، درجه ستوان یکمی ، سروانی و سرگردی را به آنها اعطا نماید ( البته به فرماندهان ارشد سپاه درجه سرهنگی و سرتیپی داده شد) تا ساختار سپاه پاسداران بعد از گذشت 10 سال از تاریخ تشکیلش سازماندهی مجدد بشود و بصورت یک نیروی نظامی کلاسیک با چارت سازمانی مشخص دربیاید و در این راستا هم حسین ساجدی نیا که دارای مدرک تحصیلی دیپلم بود همانند سایر پاسدارها یک شبه صاحب مدرک لیسانس و درجه افتخاری ستوان یکمی گردید .

 با ادغام شهربانی و ژاندارمری و کمیته انقلاب اسلامی درهم و تشکیل یک نیروی امنیتی جدید بنام نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ( ناجا ) در سال 1370 ، حسین ساجدی نیا هم به همراه تعداد کثیری از پاسدارها به این نیروی تازه تاسیس مامور به عده شدند و رده های مدیریتی و فرماندهی را از آن خود کردند . ساجدی نیا تا اواخر دهه 70 در ستاد فرماندهی استان اصفهان در رده ها و پست های مختلف مشغول به خدمت بود ولیکن بعد از عزل و نصب های بعد از قیام 18تیر 78 و انتصاب سردار پاسدار قالیباف به ف ناجا , ساجدی نیا هم به همراه تعداد زیادی از فرماندهان ستادی استان اصفهان به تهران منتقل شد و به عنوان معاون هماهنگ کننده سردار طلایی ( که ایشان هم اصفهانی میباشند ) منصوب گردید . از جمله اقداماتی که سردار ساجدی نیا در پست معاونت هماهنگ کننده فاتب انجام داد ، سازمان دهی مجدد و تقویت هماهنگی کلانتری ها با سپاه و بسیج و وزارت اطلاعات بود.

 

 

سردار ساجدی نیا سپس به فرماندهی پلیس راهنمایی و رانندگی تهران بزرگ منصوب شد و در دوران فرماندهی ایشان در این یگان , نرخ و تعداد جریمه های خودروهای سواری بشدت افزایش یافت و بسیاری از خودروها توقیف و به پارکینگهای نیروی انتظامی منتقل شدند که این امر باعث نارضایتی شدید مردم تهران گردید .
با انتصاب سردار رادان به فرماندهی نیروی انتظامی تهران بزرگ , ساجدی نیا هم به عنوان جانشین ایشان منصوب گردید و از جمله طرحهایی که این دو سردار اصفهانی در شهر تهران به اجرا گذاشتند طرحهای موسوم به مبارزه با بد حجابی و جمع آوری دیش های ماهواره ای ، مقابله با سگ گردانی در خیابان ، اعمال محدودیت های گسترده برای مغازه های سی دی فروشی و مانتو فروشی و بوتیک ها و … و همچنین دستگیری و کتک زدن افراد موسوم به اراذل و اوباش بود . بعد از اینکه این طرحها با حداکثر خشونت به اجرا در آمد و نتایج مقدماتی آن مورد قبول فرماندهان ستادی ناجا قرار گرفت ، سردار ساجدی نیا به معاونت عملیات ناجا منتقل شد تا بتواند طرح های فوق را در کل کشور نیز به اجرا دربیاورد .

 در جریان اعتراضات بعد از انتخابات ریاست جمهوری دهم , یگانهای تحت فرماندهی سردار ساجدی نیا توانستند بسیاری از این اعتراضات را با خشونت بی مثال در کل کشور سرکوب نمایند ولیکن درمهار و برخورد با معترضان تهرانی به موفقیت قابل توجهی نرسیدند بطوریکه بعد از گذشت ماهها از سرکوب مردم , باز هموطنان تهرانی به خیابانها میامدند و این مسئله باعث ایجاد اختلافات گسترده ای در بین روسا و فرماندهان سپاه و بسیج و وزارت اطلاعات و فاتب شده بود و هر کدام مسئولیت این ناکامی را بر گردن طرف مقابل می انداختند و اوج این ناهماهنگی ها , در تظاهرات عاشورای 88جنبش سبز به وقوع پیوست بطوریکه در جریان این اعتراضات خیابانی , کنترل بسیاری از نقاط شهر تهران از دست نیروهای ناجا و سپاه و بسیج و وزارت اطلاعات خارج شده بود و سردار عزیز الله رجب زاده ( فرمانده اسبق فاتب ) که شخصا فرماندهی میدان را به عهده داشت در حین فرار از دست معترضان خشمگین در محاصره آنها گیر افتاد و بشدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت بطوریکه مجبور شد بمدت 2 هفته در انظار عمومی ظاهر نشود و بعد از آن هم استعفا داد و به شهرداری تهران رفت .

همانطوری که در بالا اشاره شده سردار ساجدی نیا یکی از عوامل جنایت در بازداشتگاه مخوف کهریزک میباشد و انتصاب ایشان در راس فاتب میتواند پیامهای متفاوتی داشته باشد که از آن جمله میتوان به موارد ذیل اشاره کرد : 

 

1- خارج کردن نام ایشان از لیست متهمان جنایت کهریزک و مختومه کردن این پرونده

 

 

2- سازماندهی مجدد یگانهای عملیاتی تهران بزرگ و افزایش هماهنگی بین نیروهای یگان ویژه و امداد و پیشگیری در جهت کنترل و سرکوب اعتراضات آتی

 

 

3- افزایش هماهنگی و همکاری فاتب با قرارگاه های اطلاعاتی و عملیاتی سپاه محمد رسول الله و سپاه سید الشهدا

 

 

4- تقویت واحد اطلاعات شهری در کلانتری ها برای افزایش اشراف اطلاعاتی در حوزه استحفاظی کلانتری ها و مقابله دقیق تر با اعتراضات آتی

 

5-آشتی دادن نیروی انتظامی با بسیج و افزایش همکاری این دو سازمان برای مقابله موثر تر با اعتراضات آتی
نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

تحلیلی بر مستند الماسی برای فریب که در اصل فریب خورده اند

۳ هدف اصلی نا موفق وزارت اطلاعات در خصوص بهره برداری از مدحی

اول ضربه زدن به پرونده تحقیقات رفیق حریری نخست وزیر لبنان

دوم ضربه زدن به پرونده تحقیقات همکاری ایران در عملیات ۱۱ سپتامبر

سوم ضربه زدن به اهداف جنبش سبز و رهبران آن

 

این مستند بالاترین امتیاز برای به تصویر کشاندن اقتدار اپوزیسیون خارج و داخل کشور و روشن ترین زاویه عجز نیروهای چندگانه اطلاعاتی درون جمهوری اسلامی است .

 

 

 

 

پیش از وارد شدن به موضوع دقیقا به نامهای زیر توجه کنید و تناسب هر یک را در کفه ترازوئی بگذارید .

 

 

 

محمدرضا مدحی تازه کند  سرگرد اخراجی سپاه پاسداران ایران و تشک پهن کن علی فلاحیان وزیر اسبق اطلاعات و یکی از اقوام نزدیک همسر علی فلاحیان که اهل شهریار کرج می باشد و در اواخر صدرارت فلاحیان بر کرسی وزارت اطلاعات و بسیاری از قتلهای وزارتی مخصوصا در مسیر مقاصد اقتصادی علی فلاحیان و روابط نامشروع فلاحیان سهیم بوده ولی حتی برای یک ساعت هم عضو رسمی و غیر رسمی وزارت اطلاعات نبوده و پس از ماجرای قتلهای زنجیره ای بدلیل مشارکت در قتل خانم قائم مقامی در پرونده قتلهای زنجیره ای متهم ردیف سوم شناخته شد و از سپاه پاسداران اخراج شد و بعد از آن به همراه ایادی اخراجی وزارت اطلاعات گروهی تشکیل دادند و به سرقت های مسلحانه و آدم ربائی و تجاوز به نوامیس مردم پرداختند و در نهایت با جعل عناوین بازرس ویژه آخوند ارومیان که عضو مجلس خبرگان رهبری می باشد از اسناد و مهر دفتر این روحانی ساده استفاده کردند که بوسیله حفاظت اطلاعات  قوه قضائیه بازداشت و پس از بررسی و محاکمه به 86 سال زندان محکوم شد که پس از بررسی در دادگاه تجدید نظر حکم محمد رضا مدحی قطعی شد که او مجبور به فرار از ایران شد و همزمان 23 میلیارد تومان چک برگشتی او که بیشتر آن بابت انتخابات خبرگان رهبری برای علی فلاحیان کلاهبرداری شده بود در دست مردم و تجار باقی ماند و مدحی راهی دوبی شد و پس از 4 ماه همکاری با سازمان امنیت دبی سی آی دی آنها مدحی را اخراج کردند و مدحی راهی بانکوک شد و در تایلند سکنی گزید.

 

وزارت اطلاعات – این وزارتخانه  که تا بحال از 1363 تا بحال 6 وزیر را از 3 گروه سیاسی و گرایشات مختلف حوزوی تجربه کرده کماکان در دست مدیران ارشد و کهنه کار اهل استان اصفهان اداره می شود که اکثر آنان در این زمان وارد سنین 61 سالگی شده اند و تعدادی از آنها که پس از پرونده قتلهای زنجیره ای از وزارت اطلاعات طرد شده بودند پس از ورود محسنی اژه ای در اوان دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد مجددا به وزارت اطلاعات برگشتند که به جرئت می توان گفت 20 درصد این مدیران کهنه کار عاملین سازمانهای اطلاعاتی خارجی هستند و مکانی را که ما وزارت اطلاعات می نامیم مکانی نیست که نقطه ای محرمانه و حاشیه ای امن و سری در آن وجود داشته باشد که برای دولتهای اسرائیل- آمریکا- انگلستان- فرانسه – عربستان سعودی و آلمان معما باشد و این بدین مفهوم است که وزارت اطلاعات سعی می کند که وزارتی واقعی و اطلاعاتی باشد ولی تا این لحظه نتوانسته و تنها دلیل ماندگاری رژیم با این وزارت شقه شقه اطلاعات تنها و تنها سازمان اطلاعات دفتری رهبری به ریاست اصغر حجازی و محمدی گلپایگانی و تعدادی از مدیران وزارت اطلاعات فعلی و تنی چند از حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران است.

 

حال از زاویه ای دیگر بنگریم چرا ؟؟؟ ………

 

به نام افراد زیر نگاهی کنید

 

 

 

 

 

امیرحسین جهانشاهی
مهرداد خوانساری
علیرضا نوریزاده
عبدالله مهتدی
محسن مخملباف
رضاحسین بر
حسن شرفی
موسی شریفی
و محسن سازگارا

 

این نامها تماما درگیر نمایش مضحک الماس فریب وزارت اطلاعات بوده ا ند و با نگاهی گذرا و سریح می توان به واضح دریافت که هدف رژیم از اجرای این سناریوی عجولانه و بی مسما صرفا ضربه به هدفی بنام موج سبز می باشد که در برابر آن واقعا ناتوان هستند چون این حرکت یعنی موج سبز از سبزی اعماق دلها برخواسته و خشکاندن آن با راهکارهای ابتدائی و نخ نما شده رژیم ملاها مقدور نبوده و نخواهد بود و تنها راه مقابله با آن تسلیم شدن در برابر آن است هر چند که وانمود می کنند در برابر آن پیروز شده اند و بسیاری از ادعاهای دیگر ، ولی بخوبی میدانند که آتش زیر خاکستر جنبش سبز مردم ایران خاموش نشده و مترصد موقعیت مناسب برای پایان دادن به دیکتاتوری اسلامی و ولایت فقیه می باشد.

 

چرا؟؟؟

 

چرائی  این قضیه  در آنجا نهفته که پس از 24 ماه رژیم سرتا پا مسلح  که بصورت متداول گرفتار پاک نمودن صورت مسئله موج سبز و افکار و اهداف موج سبز بوده و انصافا موفق به پاک نمودن این صورت مسئله نشده و کماکان از خوف 22 خردادی دیگر در اعماق وحشت  بسر می برد و سقوط رژیم را بسیار بسیار نزدیک می بیند ،هر چند که در انزار عمومی وانمود می کنند که بر اوضاع مسلط شده اند ولی آمار مخفیانه خود دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی رژیم نشانگر آن است که نفرت و همبستگی در قلب مردم ایران بر علیه رژیم روز به روز شعله ور تر شده  » و این رژیم که در حال دست و پا زدن است و روز به روز بدنبال پیدا نمودن راه چاره و علاج و مرحمی  برای مقابله به این خیزش است ،  که متاسفانه راهی عملی برای مقابله با این خیزش مردمی وجود ندارد که بتوان آن را کشف نمود و این عملا در کشورهای عربی در چند ماه گذشته به تصویر کشیده شده  و در حال حاضر هم که کشور هم پیمان و دوست و شاخه تسلیحاتی رژیم ملاها  یعنی سوریه در بحرانی خانمانسوز بسر می برد ، که با تمامی راهکارهای سرکوبگران سپاه قدس و ایادیشان و همچنین طراحان و مجریان  نیروی سرکوب نیروی انتظامی ایران کماکان آتش خشم در سوریه بر علیه رژیم این کشور شعله ورتر شده و خواهد شد، که به امید خدا تا اوایل سپتامبر شاهد سقوط رژیم بشار اسد خواهیم بود و متعاقبا حزب الله لبنان که پرونده قتل نخست وزیر اسبق لبنان را در گلوگاه سلاح سازمان ملل دارد پس از قطع روزنه سوریه و کمک تسلیحاتی رژیم ملاها پس از یک حمله دو هفته ای اسرائیل بطور کل نابود خواهد شد و رژیم ملاها بطور کلی تنهای تنها در مقابل جهان و مردم ایران قرار خواهد گرفت ،  و راهی برای فرار نخواهد داشت  و سقوط رژیم ضد اسلامی ملاها  را می توان بزرگترین حرکت دموکراسی خواهی در  در قرن بیست و یکم در جهان نامید که با احقاق آن پله های ترقی نصیب مردم ایران و جهان خواهد شد ، تا روئیت آن روز چندی بیش نمانده .

 

 سناریوی مضحک اینبار ، نفوذ یک باصطلاح عامل رژیم   بنام  مدحی در درون اپوزیسیون خارج از کشور است  درهمین حال دو جناح دولت و باند بیت رهبری ، نفوذ مدحی به درون اپوزیسیون را تکذیب کرده اند و هر کدام بنوعی تفسیر می کنند  و اعلام داشته اند وی با سازمان سیا همکاری میکرده  و داستان فرار به جلو را سرلوحه خود و دیگر یک میخ به نعل یکی به چهار چوب میزند.

 

 صرف نظر از  جبهه گیری ایادی رژیم واقعیت چیز دیگریست که در پوچی و عدم صداقت هر دو گروه اسرار دارد.

 

در حال حاضر در آستانه خجسته روز 22 خرداد روز پایداری و مقاومت مرد ایران و جنبش سبز سیمای جمهوری اسلامی ایران بهمراه ده ها روزنامه عمله  ومجله کرایه ای  و صدها وب سایت سپاه سایبری و وابسته به جناح خامنه ای بانگ بر آورده اند که دستگاه اطلاعات رژیم مثلا  به قلب اپوزیسیون نفوذ کرده است ؟!

 

 آنها این قضیه را با ذوق زدگی طوری بیان و مطرح می کنند و از آن سخن می گویند که گویا واقعا نفوذی در کار بوده و واقعیت را طوری نشان می دهند که انگاری مدحی را آنها سازمان دادند و در نهایت مثلا آبروی اپوزیسیون را بردند و از این قبیل مزخرافات که هر کس نداند فکر می کند واقعا اینها چه کار شاقی کرده اند.

 

براساس سندها و فیلم های منتشر شده از سوی صدا و سیما، افراد  شرکت کننده در میتینگهای  مدحی  کسانی بوده اند که نمایندگان سازمانهای اطلاعاتی غربی بوده اند که از قرار زیر هستند که با واقعیات بسیار فاصله دارد و اگر واقعا رژیم و وزارت اطلاعات افراد زیر را وابستگان سازمانهای اطلاعاتی غربی و عربی میداند باید فاتحه این وزارت اطلاعات و رهبران آن را خواند که این افراد را وابستگان و مهر ه های اصلی اپوزیسیون نام می برند که در اصل باید گفت نه اینکه این افراد وابستگان سازمانهای اطلاعاتی نیستند بلکه وطن پرستانی هستند که با شوق و ذوق و حس وطن دوستی از وقت و سرمایه خود گذشته و با عشق آزادگی و وطن دوستی سعی در کمک به اهداف سبز مردم ایران داشته و دارند و در نهایت باید گفت که مدحی در هیچکدام از جلسات مورد ادعائیش نبوده غیر از یک جلسه خصوصی با جهانشاهی و خوانساری که اگر این افراد وابسته سازمان اطلاعات افغانستان هم بودند به سادگی تن به نشست با مدحی نمیدادند و فریب او را نمی خوردند چه برسد به اسامی دیگر که غیر از دکتر نوریزاده حتی یک دقیقه هم با مدحی هم کلام نبوده و حتی او را ندیده اند

 

سیبل هدفهای ساده مدحی چه کسانی بودند ؟

 

امیر حسین جهانشاهی: سرمایه دار نیمه موفق ایرانی زاده است که پدرش در دستگاه سلطنتی پهلوی صاحب نفوذ بوده وی در ارتباط  با هیچ یک از دستگاههای اطلاعاتی آمریکا، اسرائیل و فرانسه نه بوده و نه هست  و تمام فعالیتهایش بر حسب نئیات و عشق به ایران است .

 

مهرداد خوانساری: سفیر شاه در انگلستان بوده و از پژوهشگران سیاسی آزاد و مشروطه خواه است بدون هیچ وابستگی اطلاعاتی و پیگیر حرکتهای خود جوش و دفاع از آرمانهای آزادیخواهانه مردم و جنبش سبز ایران .

 

آقای  دکتر علیرضا نوری زاده ، خبرنگاری ماهر و مسلط بر اوضاع ایران و خاورمیانه که سالیان سال است بدلیل نوع عملکردش سوژه شکار وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه می باشد و در خارج از ایران هم دوستان زیادی ندارد و این بدلیل حسادت به جایگاه اوست ولی اگر پا روی حق نگذاریم  باید او را بعنوان یک ایرانی قابل و تحصیل کرده و در صف اپوزیسیون اثر گذار ضد رژیم ارج نهاد هر چند که با تمامی هجمه حملات رژیم در خفا و عیان بدیهی است که گه گاهی او را در گوشه ای گیر می اندازند و بسوی او که دشمن زبانی و قلمی و عملی بسیار ماهری بر علیه رژیم ملاها می باشد هجوم ببرند که در اصل و در مقایسه با عملکرد مثبت دکتر نوری زاده و جایگاهش با اینکه در رسانه های اپوزیسیون رژیم رخنه زیادی نموده ولی الحق ضربه پذیری نوری زاده بدلیل جایگاه مردمیش بسیار قوی می باشد که این خاصیت بالاترین حسن نوریزاده می باشد که ؤزیم نتوانسته تا بحال ضربه ای کاری بر او وارد سازد ، در نهایت با تمام این خاصیتها دکتر نوریزاده هم یک انسان است و برای من و امثال من مهم واقعی بودن نیت و عملکرد ایشان در راستای احقاق حق و دموکراسی در ایران است .

 

عبداله مهتدی : سخنگو و یکی از رهبران بی عیب و نقص حزب کومله کردستان که رژیم و سازمانهای اطلاعتیش سالیان سال است در حسرت ضربه زدن به او بوده و هستند .

 

محسن مخملباف : یک کارگردان موفق سینمای ایران که به جنبش آزادیخواهی سبز پیوسته و افشاگریش بر علیه رهبر ایران و سرمایه های رهبر ایران از او چهره ای جنجالی ساخت.

 

رضا حسین بر: یک فرد مبارز و غیر وابسته بلوچ و ایراندوست که با عشق به ایران و رهانیدن قوم بلوچ از زیر بار ستم مبارزه جانفرسائی کرده و می کند .

 

موسی شریفی: مبارزی از خطه خوزستان و مردم زجر کشیده خوزستان که بغییر از رسیدن مردم خوزستان دایه ای بر سر ندارد و رژیم دربدر و مترصد ضربه به اوست .

 

محسن سازگارا ، فردی مبارزه و از موسسان سپاه پاسداران در اوایل انقلاب و روزنامه نگاری متبحر با زبانی برنده که تا نخاع رژیم را به سوزش درآورده .

 

با نگاهی تفصیلی بایستی به چرا و چگونگی این واقعیت پی برد که رژیم درمانده آخوندی بی دلیل به کسی بهاء نمیدهد و اگر هم بدهد از 3  حالت خارج نیست .

 

نخست اینکه افراد مورد هدف کسانی هستند که باعث رنجش خاطر و باعث عدم موفقیت رژیم به اهداف سرکوبگرانه اش می باشند .

 

دوم  این افراد احتمالا از سوژه های آینده رژیم خواهند بود که در میادینی به تک تک آنها به گونه ای نیاز خواهد داشت .

 

و یا اینکه این افراد را دشمن واقعی خود میداند و این افراد در کار و اقدامات خود آنچنان موفق و مثمر ثمر بوده اند که رژیم دستچاچه برای ضربه به آنها وارد فاز ساختن سناریهای رسانه ای شده و در فاز اطلاعاتی در مبارزه با آنان عاجز شده است .

 

پاسخ به این سه مورد از نظر من گزینه یک و سوم است چون گزینه دوم با شناخت پنهان من از نامبردگان مکانی از ارعاب ندارد.

 

فاز دوم – سوژه آینده مدحی و وزارت اطلاعات

 

  آقای دکترامیر فرشاد ابرهیمی یک ایرانی و بچه بعد از انقلاب که با چشم باز نمودن وارد وادی دفاع از کشور در جبهه ها شده و سپس بدلیل علائم و خاصیت های برجسته اش در گفتار و افکار و تحلیل مورد توجه نیروهای امنیتی و اطلاعتی قرار گرفته و پله های ترقی را بسیار سریع پیموده و در سنین جوانی با بزرگانی نشست و برخواست نموده و پس از دوم خرداد 1376 کم کم بدلیل روشن بینی و روشن فکری و همان خاصیت های دوران جوانی و ذاتیش به حقایق پی برده و در صف مخالفین رژیم ایستاده و در پرونده نوار سازان و متعاقبا پرونده های دیگر روانه زندان شد که پس از فرار از ایران با کمک کنت تیمرمن در ترکیه نجات پیدا نمود و با کمک دوستانی به اروپا عزیمت نمود و در صف مبارزین ادامه حیات داد و پستی بلندیهائی را طی نمود تا اینکه در جایگاه های در حال حاضر فعالیت های مثمر ثمر می باشد و خواهد بود هر چند که جوان است با آرزوهائی بلند ولی راه ما هم دراز است .

 

واقعیت چیست

 

محمد رضا مدحی از کجا آمد و به کجا رفت . 

 

همانگونه که در بالا توضیح دادم محمدرضا مدحی تازه کند یک سرگرد افتخاری سپاه پاسداران بدلیل سوابق جانبازی در سپاه پاسداران  و از اطرافیان علی فلاحیان بود و پس از روبرو شدن با محکومیت 86 ساله قبل از اجرای حکم به خارج از کشور گریخت و در دبی مستقر شد و سازمان اطلاعتی دوبی ایشان را بدلیل عدم وثوق ادعاهایش از خاک آن کشور اخراج نمود و این شروع داستان مدحی و راهی شدن او به بانکوک پایتخت تایلند بود که در سالیان متوالی حیات خلوط وزارت اطلاعات ایران و اعمال کثیف جنسی ایادی این وزارتخانه بوده و هست.

 

مدحی پس از استقرار در بانکوک و عصبانیت از علی فلاحیان و دوستانی که او را در گرداب تنها گذاشته بودند بوسیله یک مغازه دار ایرانی در بانکوک و طرح ادعاهای واهی و دارا بودن اطلاعات ذی قیمت بوسیله همان مغاز دار به فردی بنام علی بهرامیان در کشور هلند معرفی می شود و از این فرد تقاضای کمک می نماید و به او وعده میلیونها میلیون یورو سرمایه و داستهانهای اینچنینی میدهد و علی بهرامیان هم بوسیله برادر خود با تماس با باجناق برادرش فردی بنام آرش که در امور ملکی در اسپانیا سرمایه گذاری نموده بوده با مدحی هماهنگ می شوند که برای کمک به مدحی سرمایه گذاری نمایند و از طریق فروش جواهرات و خرید یک ملک مسکونی در اسپانیا مدحی و خانواده اش را به اروپا بیاورند و همزمان علی بهرامیان با توسل به آشنائی با فردی در آمریکا از وابستگان دفتر شاهزاده رضا پهلوی هماهنگی بوجود میآورند که مدحی برای مصاحبه به سفارت آمریکا برود که علی بهرامیان به بانکوک عزیمت می نماید و در آنجا بیش از 40 روز اقامت 2 مرتبه به سفارت آمریکا می روند که ماموران محلی سازمان اطلاعات سیا مدحی را مردود و او را به بیرون هدایت می نمایند و در همین زمان بوده که معاملات تجاری باجناق برادر علی بهرامیان با مدحی بالا گرفته بوده و علی بهرامیان موی دماغ مدحی شده بوده که مدحی و همراهانش در صدد حذف فیزیکی علی بهرامیان بر می آیند به دو دلیل اول عدم فاش شدن رابطه مدحی با سفارت ایران و دوم ملاقات محمدرضا مدحی با اکبر خوش کوش قاتل فرخزاد که برای رایزنی و گفتگو با محمدرضا مدحی در بانکوک بوده و همچنین عدم پرداخت سود معرفی آرش باجناق برادر بهرامیان ، که در نهایت سازمان اطلاعات تایلند وارد بازی می شود و توطئه قتل بر علیه علی بهرامیان بر ملا می شود ولی مدحی انکار می کند و بهرامیان ساده هم بدلیل نیاز فریب او را می خورد .

 

فازبعد  

تماس علی بهرامیان با بنده حمیدرضا ذاکری

علی بهرامیان در تابستان 2008 با بنده تماس گرفتند اول با ایمیل بعد بوسیله تلفن و از بنده خواستند که به فردی بنام مدحی کمک کنم که در بانکوک گرفتار است .

در نخست بنده خواستار گفتگوی مستقیم با ایشان شدم که در تماس تلفنی نتوانستم تشخیص دهم که مدحی کیست چون او مدعی حضور در وزارت اطلاعات در سالیان متوالی بود که از نظر بنده مردود بود ولی پس از رویت عکس مدحی و توضیحات بیشتر متوجه شدم ایشان همان فردی است که پای رکاب علی فلاحیان در وزارت اطلاعات بعنوان نوچه فلاحیان رفت و آمد می کرد ،

این گفتگوها صورت گرفت بدون اینکه علی بهرامیان فرد مقیم هلند هیچ اشاره ای به وقایع رفته بر خودش داشته باشد.

سپس بنده با هماهنگی با ستادی بهمراه یک فرد خارجی به بانکوک عزیمت نمودم و تصویری را که امیر فرشاد ابراهیمی در بانکوک منتشر کرده بنده و محافظ بنده در گوشه دیوار و فردی خارجی در روبری بنده و مدحی در سمت چپ بنده می باشد.

ماه عسل این ملاقات از نظر اطلاعاتی بدلیل عدم توانائی و توخالی بودن محمدرضا مدحی چیزی نبود و بنده مدحی را قانع کردم که بعنوان فردی اطلاعاتی نمیتوانیم از او بهره ببریم و تنها 2 راه پیش پایش گذاشتم که اولی

شروع مبارزه و جذب نیروهای جانباز و رزمندگان جبهه و جنگ برای پیوستن به صفوف آزادیخواهانه و همزمان تجارت جواهرات که او مدعی تبحر در آن کسب بود.

بنده 2 شبنانه روز در بانکوک بیش از 30 ساعت با او گفتگو کردم و او بنده را راضی نمود مقداری به او پول قرض بدهم که کار تجارت جواهراتش را شروع کند که بنده موافقت نمودم و 50 هزار یورو نقدا به او امانت دادم و در برابرش بدون داشتن تجربه قبول کردم که مقداری از سنگ های مورد ادعای او را به انتورپ در بلژیک انتقال دهم که همین کار ا هم کردم که در نتیجه جواب منفی بود و تمامی سنگ ها سنگ رودخانه ای بود و بی ارزش.

پس از فاش شدن تقلب مدحی و نیت کلاهبردارانه اش بنده به ایشان 48 ساعت فرصت دادم که پولی را که گرفته عودت دهد که با درایت بنده و عدم توانائی مدحی در مقابله این وجه عودت شد و همزمان محمدرضا مدحی با کینه ای شعله ور این درب و آن درب زد تا از بنده انتقام بگیرد که در همین زمان توانسته بود که امیر فرشاد ابراهیمی را فریب دهد و امیر فرشاد ابراهیمی هم بی صبرانه به بانکوک پرواز کرده بود و بر علیه بنده با مدحی جبهه ای مشترک و توپخانه ای تجهیز نموده بودند که مقاله آن مرد آمد معروف امیر فرشاد ابراهیمی بر روی سایتش نقش بست و بنده در تماسی که ابراهیمی تلفنی با بنده داشتند به ایشان تذکر دادم که این فرد شیادی بیش نیست و نباید فریب او را بخورد ولی متاسفانه رابطه مدحی و ابراهیمی مدتی ادامه پیدا نمود و ماه عسل این رابطه هم دشمنی و فریب ابراهیمی گشت و این دو شدند دشمن و آقای ایرج مصداقی هم مقاله ای بر علیه ابراهیمی نوشتند و راه ادامه پیدا نمود .

در همین زمانها بود که مدحی کماکان سعی در تماس با بنده داشت و از من می خواست که او را به دکتر نوریزاده معرفی کنم که بنده صرفا به مدحی بعنوان یک فرد مریض روحی واقعی می نگریستم و کاملا واقف بودم که این فرد در اعماق وجودش کینه و نفرت از من شعله ور است و اصلا نمی توانستم خودم را راضی به کمک مجدد به او کنم و این کار را هم نکردم و تنها سعی نمودم از او بعنوان یک پله برای ضربه به رژیم استفاده کنم و به او پیشنهاد دادم که جبهه و حزبی را تشکیل دهد بنام یاران جانباز و در این مسیر به او قول دادم که برایش کمک دست و پا کنم تا بتواند انتقام ظلمی را که بر او و دیگر جانبازان رفته از رژیم بگیرد و او هم گوش داد و سپس با تماس با بنده اعلام نمود اسم این جریان را می خواهد جنبش جمع یاران بنهد که بنده هم تائیدش کردم و گفتم مبارک است و این موضوع دقیقا در فوریه سال 2009 بود زمانی که مدحی دیگر دوستی نداشته و دست نیاز دراز کرده بود .

جنبش جمع یاران تشکیل شد  از مدحی و همسرش و دو فرزند خردسالش  ولی مدحی کماکان با رابطین خود درون ایران تماس داشت و سعی می نمود در نظر آنها وانمود کند که او و خانواده اش در آمریکا زندگی می کنند و چون یک خط مبایل به شماره 0013156334467 توسط فردی که نزدیکی خاصی با دفتر شاهزاده رضا پهلوی داشت در اختیار او گذاشته شده بود ، او با دادن این شماره به افراد مخصوصا در ایران وانمود می کرد در آمریکا مستقر است و با سناتورهای آمریکائی رابطه دارد در صورتیکه مدحی 3 مرتبه به خاک آمریکا پای گذاشته که یک مرتبه در سال 1992 در سفارت آمریکا در آنکار ترکیه بهمراه شوهر خواهرش بوده که در آن زمان هم مردود شده و دو مرتبه در سال 2008 بهمراه علی بهرامیان به سفارت آمریکا دربانکوک رفته و دروغ هم نمی گوید سفارت آمریکا خاک آمریکا محسوب می شود ولی عملا و واقعا هرگز به خاک ایالات متحد آمریکا در آمریکای شمالی وارد نشده.

در همین اثناء بود که مدحی به دکتر نوریزاده وصل شده بود که بنده به سرعت به دکتر نوریزاده هشدار دادم که عرایض مدحی خلاف واقع و ادعاهای جواهراتش فریب و دروغ است و دکتر نوریزاده در جواب گفت به هر حال مدحی از هر چیز گذشته یک جانباز شیمیائی است و می تواند سوژه تبلیغی خوبی باشد و بنده هم تائید کردم و من و دکتر نوریزاده نیک میدانستیم و موافق بودیم که مدحی می تواند بر روی جانبازان و رزمندگان زمان جنگ که دل خوشی هم از رژیم نداشتند اثر مثبتی داشته باشد و بنابر این دکتر نوریزاده شروع به دادن فرصت به مدحی شد و از او برای رسیدن به منظور خاصی استفاده نمود با اینکه نیک و واضح می دانست گفتار مدحی بسیار کلیشه ای و بر گرفته از اخبار رسانه ها است ولی بیان آن اخبار از زبان یک جانباز می توانست فوایدی بهتری داشته باشد که همین هم شد و کم کم مدحی به فردی رسانه ای تبدیل شد و در همین راستا بدلیل زیاده خواهی و غرق بودن در منجلاب گرفتاریهای گذشته اش و گرفتار شدن همسر اولش بدلیل داشتن طلبکار و چک بلا محل  در ایران به زندان رفته بود بابت 200 میلیون تومان بدهی مدحی و این باعث شده بود مدحی به زمین و زمان التماس کند که بتواند این میزان پول را فراهم کند تا همسرش را نجات دهد چون در همین زمان ها بود که دختر بزرگش توسط طلبکارها ربوده شده بود و آنها تهدید به قتلش نموده بودند و مدحی هم بدلیل بیماری حاد شمیمائی در بانکوک بدلیل این مسئله به شوک بزرگی گرفتار شده بود و به کما رفته بود ،

مدحی در نهایت با کمک 20 هزار دلاری بنده از بیمارستان جان سالم به در برد و قرار شد که به کارهای رسانه ایش ادامه دهد تا من بتوانم مبلغ مورد نیاز او که جمعا 250 هزار دلار بود به او غرض بدهم و او هم خوب ادامه میداد تا اینکه در نیمه های سال 2010 به یکباره از دیده من و دکتر نوریزاده خود را پنهان نمود و تمام شماره تماسهایش قطع شد و به ندرت خبری از او میشنیدیم تا اینکه دکتر نوریزاده از پاریس با بنده تماس گرفت و گغت حمید این کلاهبردار اینجاست و خود را قالب جهانشاهی و خوانساری نموده و از سر و کوله آنها بالا میرود ، که در این زمان بود که پروژه مخفی شدن مدحی بر ملاء شد و بنده سریحا دست بکار شدم و بهمراه رایزنی با فرشاد امیر ابراهیمی و از سوئی دیگر با دکتر نوریزاده برای روشن شدن موضوع تلاش نمودیم تا اینکه کاشف بعمل آمد مدحی با استفاده از آموخته هایش از بنده و فرشاد امیر ابراهیمی و امتیازات حضور رسانه ای در کنار دکتر نوریزاده و فریب عده ای به بهانه رابطه با سناتورهای آمریکائی و رفت و آمد به آمریکا به شکار جهانشاهی و خوانساری پرداخته بوده و آنها را فریب داده بوده و اعلام نموده بوده که تا رسانه ای شدن موضوع اتحادشان ذاکری و نوریزاده و ابراهیمی نباید از این موضوع باخبر شوند که خوشبختانه زمانیکه دکتر نوریزاده مدحی را در پاریس می بیند مدحی به سرعت از محل حضورش خارج می شود ولی دیگر سودی نداشت چون هم بنده متوجه شده بودم و هم ابراهیمی و هم بسیاری دیگر که در این زمان بسرعت مدحی بدلیل حرکات مشکوکش بالجبار به دستگاه دروغ سنج سپرده شد که خود را به غش زد و ادعا نمود حساسیت دارد در صورتیکه این دستگاه ارتعاش حساسیتداری ندارد و در نهایت مدحی از زیر این امتحان شانه خالی نمود و در همین زمان بود که اسرار می ورزید از فرانسه خارج و به بانکوک برگردد و اصلا نمیدانست که بنده و دکتر نوریزاده در پشت این ماجرا هستیم و جهانشاهی و انصاری هم توجیح شده اند و در حال بازی و ادامه نقش اعتماد به او هستند و برای همگان روش و حرکتهای مدحی بسیار مشکوک بود تا اینکه در یک پاتک اطلاعاتی لپ تاب و دو فلش مموری مدحی که در داخل جعبه عینکش جاسازی شده بود تخلیه گردید و پس از تخلیه اطلاعات از درون این کشفیات مشخص شده بود که مدحی پروژه ای را سازمانی دنبال میکند که از اویل ماه می 2010 به آن اتصال پیدا نموده بوده و در همین راستا در پی فریب تعدادی از افراد بر آمده بوده همچون آقایان امیر حسین جهانشاهی و دکتر مهرداد خوانساری و تعدادی دیگر از ایرانیان در رسانه های خارج از کشور .

پس از تائید شدن رابطه سازمانی مدحی با داخل کشور از طریق برادر خودش عباس مدحی تازه کند که کارمند وزارت اطلاعات است و فرجام خواستن برای مدحی ، ایشان قول همکاری داده بوده و نوع پروژه و  سوژه ها را با هماهنگی افراد وزارت اطلاعات انتخاب نموده بودند و مدحی بر روی آنها مشغول به فعالیت بود که تمامی ماجرا با گزارش به موقع دکتر نوریزاده به جهانشاهی و خوانساری و بنده فاش شد و از آن به بعد بود که مدحی بی آنکه بداند و حتی حس کند وارد بازی دوبل شده بود و تمام برنامه ها و نیت های ما را یک به یک پیگیری می نمود و برای وزارت اطلاعات ارسال می نمود تا اینکه از طریق آقای جهانشاهی و خوانساری عذر مدحی خواسته شد و مدحی که بازی را باخته بود راهی را نداشت غیر از ادامه بازی بدون جهانشاهی و خوانساری و فریب وزارت اطلاعات برای رسیدن به مقصودش که همان برگشتن به ایران و امان گرفتن و نجات همسر اولش از زندان بود و این بازی بین وزارت اطلاعات بی شعور و خام و مدحی 5 ماه از بانکوک ادامه پیدا نمود و مدحی که یک پای خود را در واشنگتون و یک پای خود را در تلاویو و یک پای خود را در پاریس اعلام میکرد کماکان توانست ماموران مثلا خبره وزارت اطلاعات را بازی دهد و به جائی برساند که آنها را مجاب به باور سازد که اپوزیسیون آماده کودتا است و تمامی داستانها فراهم شده و مدحی اگر بیشتر از این تن به این بازی دهد باید مثلا به پادگانی در اسرائیل برود و دیگر نجات مشکل است و باید فرار کند و در همین راستا بود که مدحی و اهل و عیالش بوسیله رضا احمدی رئیس ایستگاه اطلاعاتی ایران در بانکوک به رزیدنس سفیر ایران در بانکوک انتقال داده شدند و مدحی را باصطلاح از دست آمریکا و اسرائیل فراری دادند و پس از دریافت اقرار ویدئوئی از مدحی که همین فیلمی است که ملاحظه کردید مدحی را در تاریخ دوم ماه جون 2011 به تهران انتقال دادند که از نگاه ما پنهان نبوده .

در ادامه هم وزارت اطلاعات که بخوبی به دروغهای مدحی واقف بود بدلیل پرداخت بدهی مدحی و نجات همسر مدحی و هزینه های گذاف به این شیاد که بیشتر از 150 هزار دلار تخمین زده می شود بانضمام 200 هزار دلار برای نجات همسر مدحی به ناچار مجبور می شود از مدحی بنوعی بهره برداری کند و این بهره برداری در یک شوی ابتدائی و بسیار مبتدی بنام الماسی برای فریب به بازار رسانه ای ایران و وزارت اطلاعات ورشکسته رژیم قدم نهاد که از همینجا تاسف خودم را از وجود یک چنین وزارت اطلاعاتی با دنیائی از سرمایه اعلام میدارم که از درد بی کسی و عجز در رسیدن به نئیت خود دست به هر خودزنی و سوژه سازی می زنند بدون اینکه بدانند چه خساراتی در پی آن خواهد بود که البته از وزارت اطلاعاتی به مدیریت مصلحی توقعی بیشتر از این نمی شود داشت.

مردم این این نوید را از سوی من داشته باشند که دستاویزهای نخ نمای رژیم و افکار پلید چه اطلاعاتی و چه نظامیش برای غرب رنگی ندارد و اپوزیسیون واقعی کاملا بیدار و هشیارند و از هینجا از دکتر نوریزاده و دکتر فرشاد ابرهیمی و اقایان جهانشاهی و خوانساری کمال تشکر را می نمائیم که در این مسیر و خنثی سازی این توطئه با سربازان سبز گمنام مردم ایران کمال همکاری را نمودند ….حمید رضا ذاکری 

 

 

 

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

ادعای مدحی و وزارت اطلاعات در خصوص بودجه ۷ میلیارد دلاری آمریکا کار دست رژیم داد

در روزهای اخیر پروژه مدحی از سوی وزارت اطلاعات کلید خورد و بی آنکه عواقب گفتار و حزیانگوئی های خود  را بسنجند تنها سعی نمودند در بزرگ نمائی قضیه آنقدر دروغ بگویند که پرونده مدحی را مهم جلوه دهند  ، و اصلا عبدا   به عواقبش لحظه ای نیاندیشیده بودند چون کیفور کیفور در وارد نمودن مثلا ضربات کاری بر پیکره اپوزیسیون بودند  ،آنها فکر می کردند با این کار اقتدار خود را در برابر مردم به نمایش خواهند گذاشت و بسیجیان و پاسداران و دیگر افراد امنیتی اطلاعاتی از خوف قدرت نفوذ وزارت اطلاعات دیگر بخود جرعت پناهنده شدن و همکاری با کشورهای غربی را نخواهند داد ، ولی یکی از بزرگترین اشتباهات آنان مطرح نمودن ۷ میلیارد بودجه آمریکا برای براندازی و اهداف جنبش سبز بود که نا خداگاه باعث شد بزرگترین اشتباه آنان رقم بخورد و دست و دلبازی آمریکا را به نمایش بگذارند و برایآمریکا تبلیغات مجانی براه بیاندازند و این خبر مهم و مسرت بخش را  به گوش کوچکترین اعضاء بسیجی در دهستانهای بی برق و آب هم برسانند و دو ریالی آنها را هم بیندازند آره بابا در خارج کورور کورو دلار منتظر است و انگار در بیرون خبرهائی هست  که آنها نمیدانستند و به آنها پیام بدهند که  برای اطلاعات و مقاومت و صداقت و گزارشات اطلاعاتی کماکان خریدار ان پرو پا قرصی وجود دارد و این خریداران میلیاردها دلار سبز را آماده کرده اند که از زبان مثلا مامور وزارت اطلاعات مدحی تائید شده و این پولها انتظار مشتاقان را می کشد و از همه بالاتر گفتار مدحی و سناریوی وزارت اطلاعات بر این قضیه و ادعای وزارت اطلاعات مهر باطل زد که با افراد پناهند نظامی و اطلاعاتی در بیرون کشور بدرفتاری می شود و پس از استفاده آنان را رها می کنند.

خبر خوش اینجاست که یک سرهنگ سپاه پاسداران و مامور خرید استراتژیک وزارت اطلاعات در کشور مالزی به یکی از سفارتخانه های غربی با اطلاعات بسیار ارزنده در روز جمعه پناهنده شده و همین امروز یکشنبه در یکی از کشورهای حاشیه ایران یکی از کارمندان حراست وزارت نفت که در اصل کارمندان وزارت اطلاعات می باشند با وجود نیمه تعطیل بودن سفارت خانه کشوری غربی برای پناهنده شدن خود را معرفی نموده و این خبری خوش و نوید بخش است که ۴۸ ساعت پس از سناریوی اجرا شده وزارت اطلاعات بهمراه مدحی ضربه ای بزرگ بر پیکره این مدعیان وارد شد.

اطلاعات دقیقی در چند روز آینده در این خصوص ارائه خواهد شد که سیلی محکمی باشد بر پیکره وزارت اطلاعات و سناریوی نخ نمای آنان ….ذاکری

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

مسابقه فوتبال؛ خوانندگان: درگیری مردم با ماموران در بندر پهلوی

یکی از خوانندگان: من از بندر پهلوی تماس ميگيرم درحاليكه مردم شهر مشغول تماشای بازی فينال جام حذفی بين ملوان و پرسپوليس بودند بين دو نيمه سراسر شهر بندر پهلوی پر از نيروهای يگان ويژه شد از ورودی شهر تا سراسر پل غازيان خيابان پاسداران و خلاصه تمام شهر گاردی ها مستقرشدند همين الان در چهاراه برق درگيری شديد بين هواداران ملوان و يگان ويژه شروع شده ماموران به زور باتوم بازار تجاری گيلان و كاسپين رو تعطيل كردند دوستانم بهم خبر دادن كه استاديوم رو با گاز اشك اور دارن تخليه ميكنن خيابانهای اطراف استاديوم ظاهرا درگيری شديدتره همين الان درمقابل مغازه ما 3دستگاه اتوبوس نيروهای ويژه با لباس سياه داره پياده ميكنه خواهشمندم اطلاع رسانی كنيد. مردم انزلی معتقدند نتيجه اين بازی در شورای دولتی تعيين شده نه در زمين تا پرسپوليس نماينده ايران در آسيا باشه و ضعف مديريت تيمهای دولتی ماله كشی بشه

منبع حکومتی: درگیری شدید در بندر پهلوی / پرتاب گاز آشک آور

سایت خبرآنلاین: هواداران ملوان با پرتاب صندلی، خشم خود را نشان دادند. پس از آن‌که پرسپولیس قهرمان جام حذفی شد، هواداران ملوان بندر پهلوی با پرتاب صندلی‌های ورزشگاه تختی بندر پهلوی به داخل زمین چمن، خشم خود را از ناکامی تیم‌شان نشان دادند. آن‌ها صندلی‌ها را به داخل زمین پرتاب می‌کردند و این حرکات باعث شد در آستانه اهدای جام قهرمانی به پرسپولیسی‌ها، فضای ورزشگاه تختی به تشنج کشیده شود.

خبرگزاری مهر: در حالی که نیروی انتظامی نتوانست نظم را بر ورزشگاه  بندر پهلوی حاکم کند، بازیکنان پرسپولیس نتوانستند به شادی بپردازند. در این بین چند اتومبیل نیروی انتظامی و آمبولانس های ورزشگاه وارد زمین شدند و درست در منطقه مرکزی پارک کردند. برخی هواداران نیز به آمبولانس هم رحم نکردند و شیشه های آن را شکستند. پلیس هم که کنترل ورزشگاه از دستش خارج شده بود ناچار به استفاده از گاز اشک آور شد. در این دقایق تماشاگران به ناچار از ورزشگاه خارج شدند اما بی نظمی همچنان در اوج خودش قرار داشت

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

بالاخره پس از حدود 20 سال زندگی مخفی شاهد بزرگترین پرونده های اطلاعاتی علیه رژیم ملاها خود را نمایان کرد

 
شاهد سی دادگاه میکونوس آقای ابواقاسم مصباحی 
نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید

جواب پرسش های شما عزیزان در خصوص محمدرضا مدحی و برگشتنش به ایران

 

لطفا در ادامه خبر به اصل خبر شبکه خبر و گافهای عجولانه آنها توجه کنید که اول سعی دارند مدحی را فریب خورده و پناهنده واقعی به غرب قلمداد کنند و قدرت اطلاعاتی خودشان را به رخ بکشند و سفر ایشان را به آمریکائی که نرفته با الفاظ غلط و با هواپیمای شخصی قلمداد کنند که مدرکی برای اثباتش ندارند و دروغ اقامت در ویلائی حومه واشنگتن با سلام دوستان و هموطنان امروز در خبرها بسیاری از رسانه ها به موضوع برگشتن محمدرضا مدحی به ایران بعنوان مامور رژیم پرداخته اند و رسانه های رسمی داخل ایران این افشاگری را بعنوان فریب بزرگ نام برده اند . اگر جویای حقیقت هستید به صورت محض کامل جواب و حقیقت این است. مدحی بعنوان یک آواره کامل واقعی از ایران به بیرون فرار کرده بود و خانواده خود را هم بهمراه داشت و در بانکوک سکنی گزیده بود و از سال 2007 الی 2010 تمام تلاشش را کرد که بتواند به سازمانهای اطلاعاتی خارجی نزدیک شود حتی یک در صد هم به واقعیت نتوانست نزدیک شود و بازنده میدان شد و سپس دست به فریب مردم ایرانی و تجار طمع کار زد تا سنگ های جواهر تقلبی خود را برای امرار معاش بفروشد که در مقاطعی هم موفق بود و با همین حیله و ادعای میلیونر بودن خودش بسیاری از آوارگان اپوزیسیون را مثل جهانشاهی و انصاری به دام انداخت و آنها را فریب داد ولی هرگز این کارها سازمانی نبوده و مدحی از درون ایران کماکان خط نمی گرفت تا اینکه با وارد شدن خوانساری و علیشاهی به گود بازی مدحی و طمع آنان به سنگهای جواهر تلقبی مدحی آنها فریب خوردند و عده ای را با خود به دام فریب کشاندن و به مدحی این مجار را دادند تا از فرصت سوء استفاده کند و مدحی که آواره و مریض و درمانده بود با ارسال تقاضای عفو توسط برادرش عباس مدحی که کارمند وزارت اطلاعات است از خامنه ای با وساطت علی فلاحیان برایش عفو صادر شد و سپس او را به درون با امان نامه فرا خواندن و سوژه مثلا افشاگری قرار دادند تا قبل از 22 خرداد پروژه نخ نمائی را دوباره بر علیه جبهه سبز بناء نمایند و از همین مزخرفات که می بینید دارد تعریف می کند که افراد تیمارستانی هم به خنده آمده اند و تنها پوئن مدحی فریب دکتر نوری زاده بود که اگر به سخنان و گوشزدهای بنده و امیر فرشاد ابراهیمی گوش می کرد این نمی شد که البته از نظر من دکتر نوری زاده نئیت خیر داشته بر علیه رژیم ملاها از پوئن مدحی استفاده نماید ولی تنها چیزی را که امکانش را نمی داد همین روباه صفتی مدحی بود . در نهایت تمام ادعاهای مدحی دروغ محض است و بس که عاقلان بهتر میدانند و او صرفا یک مریض روانی و فرسوده شیمیائی است که تصمیم گرفت برگردد و در ایران بمیرد و پس از چندی شک نکنید که بازجوهای وزارت اطلاعات هم به عرایض دروغش پی خواهند برد و دوباره مجبور به فرار خواهد شد که این دفعه در کابل احتمالا به داخل باند مواد مخدر افغانستان مثلا نفوذ خواهد کرد …. در نهایت اتفاقی نیافتاده غیر از یک سری مزخرفات رسانه ای و در عمل سازمانهای اطلاعاتی دنیا تره ای برای این اتفاق خرد نکرده و نخواهند کرد و بهتر است مردم به 22 خرداد و نجات ایران بپردازند نه این دروغ های سازمان اطلاعات و درمانده ایران که به خودزنی افتاد ….ذاکری

نوشته‌شده در Uncategorized | دیدگاهی بنویسید